برایم از قرآن بگو

دین و اندیشه

برایم از قرآن بگو

دین و اندیشه

داستان حضرت نوح (ع)

شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ

حضرت نوح(ع) یکی از پیامبران الهی است، که نام مبارکش چهل و سه بار در قرآن مجید آمده و نیز سوره‌ای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد.

داستان زندگی حضرت نوح برای کودکان

وی اولین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده و دعوت جهانی داشته و همچنین اولین پیامبر بعد از ادریس(ع) است. منقول است که در سال رحلت آدم(ع) به دنیا آمد. شغل او نجاری و مرد بلند قامت، تنومند و گندم گون با محاسن انبوه بوده و مرکز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطین و عراق بوده است. نام اصلی او عبدالغفار (عبدالاعلی یا عبدالملک) بوده،و فرزند لمک بن متوشلخ بن اخنوع (ادریس) که با هشت یا ده واسطه نسب او به حضرت آدم (ع) می‌رسد. آن حضرت دو هزار و پانصد سال عمر کرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پیامبری و نهصد و پنجاه سال بعد از بعثت و رسالت بوده که به دعوت مردم به توحید و خداپرستی مشغول بود و دویست سال به دور از مردم به کار کشتی سازی پرداخت و پس از ماجرای طوفان پانصد سال زندگی کرد و به آبادانی شهر‌ها پرداخت. در اواخر عمر، جبرئیل (ع) بر او نازل شد و گفت: مدت نبوت تو به پایان رسیده و ایام زندگانیت به سر آمده، اسم اکبر و علم نبوت را که همراه تو است. به پسرت «سام» واگذار کن، زیرا من زمین را بدون حجت قرار نمی‌دهم، سنت من این است که برای هر قومی، هادی و راهنمایی برگزینم،‌تا سعادتمندان را به سوی حق هدایت کند و کامل کننده حجت برای متمردان تیره بخت باشد. آن حضرت این فرمان را اجرا نمود و «سام» را وصی خود کرد و همچنین فرزندان و پیروانش را به آمدن پیامبری به نام هود (ع) بشارت داد.پس از وصایای خود، دعوت حق را لبیک گفته و عزرائیل(ع) روح او را قبض کرد. قبر او در نجف اشرف پشت سر امیرالمؤمنین(ع) است و آنکه بعد از زیارت حضرت علی (ع)، روایاتی در باب زیارت ایشان نیز وارد شده است.

قصه های قرآن,زندگی پیامبران,قصه کشتی حضرت نوح

رسالت حضرت نوح (ع)

نوح(ع) اولین پیامبر اولوالعزم است که در سن هشتصد و پنجاه سالگی به پیامبری مبعوث شد و خداوند او را با رسالت خویش به سوی قومش فرستاد. مردم عصرش غرق در بت پرستی، خرافات و فساد بودند، آن‌ها در حفظ عادات و رسوم باطل خود بسیار لجاجت و پافشاری می‌کردند و به قدری در عقیده آلوده خود ایستادگی داشتند که حاضر بودند بمیرند، ولی از عقیده سخیف خود دست برندارند، به طوری که دست فرزندان خود را گرفته و کنار نوح(ع) می‌آورند و خطاب به فرزند خود می‌گفتند: در صورت زنده ماندن پس از ما، هرگز از این دیوانه پیروی نکنید. و از او بترسید مبادا شما را گمراه کند. آن مردم به پرستش بت‌ها رو آورده و غرق در گمراهی و کفر گشته بودند. آنان خدایان متعدد داشتند، حضرت نوح(ع) مدت نهصد و پنجاه سال میان قوم درنگ کرد و آن‌ها را به پرستش خدا دعوت نمود. آن حضرت به قوم خود گفت: من شما را از عذاب الهی بر حذر داشته و راه نجات و رهایی را برایتان روشن می‌سازم، خدای یگانه را بپرستید و لحظه‌ای به او شرک نورزید، زیرا من بیم آن دارم که اگر غیر او را پرستش کنید و یا دیگری را با او شریک بدانید، شما را در قیامت به شدت کیفر کند. قوم نوح(ع) پند و اندرز آن حضرت را نادیده گرفته و به بیم دادن الهی نسبت به خود، اعتنایی نکرده و با دلایلی، پیامبری آن حضرت را انکار نموده و در پاسخ دعوت او می‌گفتند: تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌بینیم و کسانی که از تو پیروی کرده‌اند، جز گروهی اراذل ساده لوح نمی‌نگریم و تو نسبت به ما هیچ گونه برتری نداری. بلکه تو را دروغگو می‌دانیم. نوح(ع) در پاسخ آن‌ها می‌گفت: اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد، آیا باز هم رسالت مرا انکار می‌کنید. ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداش از شما نمی‌خواهم، اجر من تنها بر خداست، و آن افراد اندک را که ایمان آورده‌اند به خاطر شما ترک نمیکنم. چون که اگر آن‌ها را از خود برانم، در روز قیامت در پیشگاه خدا از من شکایت خواهند کرد،‌ولی شما را قومی نادان مینگرم

قصه های قرآن,زندگی پیامبران,قصه کشتی حضرت نوح

حضرت نوح(ع) با بیان روشن و روان و گفتاری منطقی و دلنشین و سخنانی شیوا، قوم خود را به سوی خدای یکتا دعوت می‌کرد و به آنها چون فرزند دلبند خود می‌نگریست و همواره در اندیشه نجات آن‌ها بود و از آلودگی آن‌ها غصه می‌خورد، ولی سخنان او در دل مردم تأثیر نکرد، بلکه با کینه و عناد،‌دست رد بر سینه او گذاشته و گفتند: «ای نوح! با ما جر و بحث زیادی کردی و بسیار بر حرف خود پافشاری نمودی، اگر در دعوت خویش راستگویی، عذاب تهدیدآمیزی را بر ما وارد ساز…» پس از آنکه حضرت نوح(ع) از کردار مردم به ستوه آمد، از پیشگاه خدا یاری طلبید و از سرپیچی و روگردانی قومش به نزد او شکوه کرد عرضه داشت: پروردگارا! من قوم خود را به ا یمان به ذات مقدس تو و ترک بت پرستی دعوت نمودم و در مورد ایمان آوردن آن‌ها پافشاری کردم و در هر مناسبتی در شب و روز، به دعوت آنان پرداختم، ولی پافشاری من در ا مر دعوت آن‌ها برای پرستش تو، جز سرپیچی و نافرمانی آنها، نتیجه دیگری در پی نداشت، هرگاه آن‌ها را به پرستش تو فراخواندم تا از گناهانشان درگذری، انگشت در گوش‌های خود نهادند، تا ندای دعوتم را نشنوند و از این هم پا فراتر نهاده و با لباس‌شان دیدگان خود را پوشاندند که مرا نبینند… . در طول این مدت طولانی، دعوت نوح(ع) نتیجه بخش نبود و تأثیر چندانی بر قومش نداشت، جز اندکی به او ایمان نیاوردند و بیشتر مردم از دعوت وی سرباز زده و وی را تکذیب و متهم به دیوانگی کردند و با ایجاد رعب و وحشت و انجام آزار و اذیت، مانع تبلیغ رسالت آن حضرت شدند و وی را به سنگسار شدن تهدید کردند. گاه می شد که حضرت نوح(ع) را آنقدر می‌زدند که به حالت مرگ بر زمین می‌افتاد، ولی وقتی به هوش می‌آمد و نیروی خود را باز می‌یافت، با غسل کردن، بدن خود را شستشو می‌داد و سپس نزد قوم می‌آمد و دعوت خود را آغاز می‌کرد. به این ترتیب آن حضرت با مقاومت خستگی ناپذیر به مبارزه بی‌امان خود ادامه می‌داد و در هدایت و تبلیغ قوم خود بسیار ایثارگری می‌کرد. پس از آنکه نوح(ع) نهایت تلاش خود را در راه هدایت قومش به کار برد و همه راه‌های اصلاح آن‌ها، برای وی به بن بست رسید، به پیشگاه پروردگار خویش پناه برد و برای هلاکت قومش نفرین کرد و عرضه داشت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را باقی نگذار، زیرا اگر از آنها کسی را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه ساخته و جز فرزندان بدکار و کافر از آنان به وجود نمی‌آید .

قصه های قرآن,زندگی پیامبران,قصه کشتی حضرت نوح

ساختن کشتی نجات و سرانجام تلخ قومش

خداوند دعای نوح(ع) را مستجاب کرد، و اراده فرمود تا قبل از آن‌که قوم دروغگوی وی به هلاکت برسند، اسباب نجات و رهایی نوح(ع) و ایمان آورندگان به او فراهم شود. از این رو به آن حضرت چنین وحی فرمود: غیر از این عده‌ای که ایمان آورده‌ا ند کس دیگری ایمان نخواهد آورد، و تو از تکذیب کافران و آزار و اذیتشان اندوهگین نشو، زیرا به زودی خداوند همه آنها را غرق خواهد ساخت. آنگاه به نوح(ع) دستور داد تا کشتی نجات را بسازد. و این ساختن با نظارت و تحت حمایت خداوند باشد، وی شروع به ساختن کشتی کرد. آنچه باعث شگفتی کفار شد، این بود که دیدند وی که قبلاً مردم را به خدا دعوت می‌کرد،‌حال به طور ناگهانی دست به نجاری زد، هرگاه گروهی از قومش بر او می‌گذشتند او را مسخره می‌کردند. نوح(ع) در پاسخ آن‌ها می‌گفت: اگر اکنون شما، من و ایمان آورندگان را مسخره می‌کنید، ما نیز در آینده‌ای نزدیک شما را به مسخره خواهیم گرفت، من آگاهم که خداوند عذاب و هلاکتش را بر شما وارد می‌سازد و به زودی خواهید دانست، کسی که بر او عذاب وارد شود در دنیا خوار و ذلیل می شود، همچنان که در آخرت نیز در عذاب همیشگی باقی خواهد ماند. نوح ساختن کشتی را به پایان رساند، پس از پایان یافتن ساختمان کشتی، خداوند بر نوح(ع) وحی کرد: به زبان سریانی اعلام کن تا همه حیوانات جهان نزد تو آیند. نوح(ع) اعلام جهانی کرد و همه حیوانات حاضر شدند، نوح(ع) از هر نوع از حیوانات یک جفت گرفت و در کشتی جای داد، تا پس از غرق شدن سایر موجودات در روی زمین، تکثیر نسل کرده، نوع آنها منقرض نشود. همچنین خداوند به نوح(ع) دستور داد: کلیه اعضای خانواده و نزدیکان خویش جز همسر، و یکی از پسرانش که به خدا کفر ورزیده بودند بر کشتی سوار کند، همچنین به او فرمان داد: تا غیر از نزدیکان خود، مؤمنینی را که تعدادشان اندک بود، نیز با خود حمل کند. حضرت نوح(ع) کشتی را آماده کرد و به مؤمنین گفت: « سوار شوید و هنگام حرکت و توقف کشتی، نام خدای متعال را به عنوان تیمن بر زبان آورید، چون کشتی سبب رهایی نیست، بلکه می‌بایست دل‌های خود را متوجه خدا کنید، لذا او به حرکت درآورنده و متوقف کننده کشتی است . »

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۲
MR. Alireza Shabani

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی